درباره فهام


سالها پیش پسری ساده دل و مهربان با دلی به وسعت دریا اما گریزان از درس ،عاشق دختری زرنگ و باهوش و عاشق درس اما از خانواده ای فقیر و تهیدست ،میشود.دخترک ،عاشق تحصیل بود و پسرک عاشق او…
نامه های عاشقانه پسر را مادر دختر میخواند و از ترس ،به او نشان نمی‌داد.مادر دختر از آن پسر و ساده دلی و مهربانی اش خوشش آمده بود .و به همین دلیل و با اعتقاد به اینکه دختر باید زود ازدواج کند، اصرار مدرسه دختر جهت استفاده از فرصت بورسیه تحصیل در آمریکا را نادیده گرفت و دخترک را راهی خانه بخت کرد.زندگی مشترک پسر عاشق و دختر سیزده ساله ای که برای اولین بار در کنار مردی عاشق پیشه زندگی مشترک را تجربه میکرد در کمال سادگی و با یک دنیا عشق و محبت آغاز شد


سالها زندگی دو نفره آکنده از مهر این دو زوج جوان گذشت…اما کم کم هردو،علی الخصوص زن خلا حضور فرزند را هر روز بیشتر حس میکرد ،
علی رغم علاقه مفرط این زوج به آمدن فرزند،پس از هفت سال که با پاسخ های منفی پزشکان و قطع امید از جانب آنها ، و نصیحت به اینکه باید آرزوی فرزند دار شدن را برای همیشه  فراموش کنند. دلشان شکست،و هردو تصمیم گرفتند به امام رضا پناه ببرند..با دلی شکسته راهی مشهد شدند،سه شبانه روز در حرم ماندند ،نخوابیدند و به استغاثه و دعا و زاری پرداختند …شب سوم که فردایش بلیط برگشت داشتند،با اصرار یکی از بستگان به خانه آنها رفته،از فرط خستگی خوابیدند. نیمه های شب زن ،هیجان زده شوهرش را از خواب بیدار کرد و گفت که آقا را خواب دیدم و حاجتمان روا شد ،غافل از اینکه مرد هم ،همزمان در حال دیدن رویای برآورده شدن حاجت شان توسط ضامن آهو بود.، با ذوق و شوق فراوان به شهرشان برگشتند و در کمال ناباوری پزشکان ،زن باردار شد…و نه ماه بعد دختری بنام آزاده،چشم به جهان گشود…


او نیز چون مادرش عاشق درس خواندن بود،دختری پر انرژی ، منطقی و فهمیده.که دنیایش درسش بود و آرزوهای قشنگش که با آنها رشد میکرد و بزرگتر میشد.در شهرشان باب بود بچه های زرنگ باید در مقطع دبیرستان ریاضی و فیزیک بخوانند.و او مستثنی نبود.با عشق به پزشکی ،زیست شناسی را هم میخواند،اما بنا بر سرنوشت،درکنکور رشته ریاضی شرکت کرد و با رتبه 1127در دانشگاه شهر تبریز و در رشته کارشناسی عمران پذیرفته شد.اما قبل از ورود به دانشگاه بر حسب تقدیر و سرنوشت    ازدواج کرد. حالا او متأهل بود .و همزمان با درس خواندن،در ترم پنجم دانشگاه باردار شد،و با به دنیا آمدن پسرش فهام ، بار مسئولیتش در شهر غربت دو چندان شد.او و فهام باهم بزرگ شدند.مدتی مهندس ناظر ساختمانهای هلال احمر استان آذربایجان شرقی بود..با انتقال به شهری دیگر،با پروانه اشتغال مهندسی پایه سه، دفتر مهندسی دایر کرد.و‌همزمان در مدارس غیر انتفاعی تدریس میکرد…با به دنیا آمدن امیر پارسا و انتقال محل کار همسرش،تصمیمات جدیدی برای ادامه مسیر تحصیل و کارش گرفت..زندگی به او یاد داد برای بالا بردن کیفیت زیستنش باید به علائقش توجه کند.از دوران دانشگاه دوست داشت مدیر آژانس هواپیمایی شود.مسیر سختی بود،اما او سرسخت تر از این حرفها بود ماهها برای اخذ مدارک مدیر عاملی و مدیر فنی گردشگری راه بسیار دور و پر خطرچند ساعته را پیمود تا بالاخره آژانس هواپیمایی خود را دایر کرد..همزمان به ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و در رشته مدیریت اجرایی شاخه استراتژیک پرداخت. و در همین اثنا مدتی مشاور امور بانوان فرماندار شهرشان شد…بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه در مقطع ارشد شروع به تدریس در دانشگاههای شهرشان و شهرهای اطراف کرد تا از محیط علم و دانش دور نماند.طی این مدت مقالات متعدد مورد پذیرش در کنفرانس‌های بین‌المللی نوشت و سه کتاب در زمینه بازرگانی تألیف کرد.اما مدیریت همزمان آژانس ، او را از بحث مهندسی غافل نکرد و با طی دوره های ارتقاء و کسب تجربه در بحث نظارت و اجرا،پس از طی دوره های زمانی مقرر نظام مهندسی پروانه پایه دو و سپس با افتخار پروانه پایه یک نظارت و اجرا را دریافت نمود. طی این دوره رشد کاری و تحصیلی ، از مقوله رشد و توسعه فردی نیز عقب نماند و دوره های مختلف مهارت زندگی و توسعه فردی را در محضر اساتیدی چون دکتر علی صاحبی،تلمذ کرد.مسیری که به آرامش درونش منجر شد و به خودش قول داد تا پایان عمر رهایش نکند.
طی این مدت ،به عنوان مدیر فروش و مهندس مجری در شرکتهای پایه یک تهران کسب تجربه نمود. با قبول شدن در مقطع دکترا در رشته مدیریت بازرگانی (بازاریابی)بار دیگر مسیر زندگی اش تغییر کرد.او اکنون استخدام رسمی در بخش بازرگانی شرکت پارس خودرو ست. > فرجی: اما در تمام مدت این فرایند پیچیده،تنها سوالی که از خود میپرسید این بود که رسالت من چیست ،و چطور میتوانم قبل از رفتنم بر کیفیت زندگی همنوعانم تاثیر مثبت بگذارم.
از سال 97 طی مطالعه عمیق و مقایسه آموزش کشورهای توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه، و کنکاش برای یافتن دلیل عقب ماندگی کشورش،متوجه نیاز مبرم آموزشی در زمینه هوش و سواد مالی ،علی الخصوص در قشر کودک و نوجوان در سرزمینش شد.
رسالتش را پیدا کرد


عزمش را جزم کرد تا دوره های مختلف هوش مالی را طی کند.
و بالاخره وبسایت آموزشی fahhaam.com با دوره های آموزشی که خودش بنا به دانش و تجربه ای که کسب نموده بود، تدوین کرد ،متولد شد.
حالا او همه دغدغه اش تفهیم این نیاز مبرم آموزشی به والدین است .و اینکه اگر خواهان آینده مالی روشن فرزندانتان هستید ،لطفا برای آموزش آنها در این زمینه که متاسفانه آموزش و پرورش کشور،به آن بهایی نمیدهد،کوشا و پیگیر باشید
او اکنون اینجاست
تمام قد ایستاده تا به شما و فرزندانتان با عشق و اشتیاق،مطالبی که آموخت را بیاموزد..و امیدوار است که بتواند به رسالتش ،متعهدانه،جامه عمل پوشانیده و شاهد پرورش نسلی روشنفکر و کارآفرین باشد…..
راستی فهام مدتیست ، پس از اخذ پذیرش تحصیلی از دانشگاههای آلمان ،جهت ادامه تحصیل درمقطع کارشناسی ارشد به آن کشور سفر کرده است..